![](https://literaryfestival.farda.se/wp-content/uploads/2022/04/پوستر-جشنواره.png)
واصف باختری می گوید: «تاریخ در داستانهای اکرم عثمان متوقف نمیشود. در بستر این رودخانه، او گاهی نیم نگاهی به لجنهای ایستای دو کرانه هم میافکند و هستی پلشت آنها را نادیده نمیگیرد، اما آگاهانه به آن روند اصلی زلال و شفاف که رو به پیش میشتابد و تند سیر و غریوا ست، چشم دوخته است».
کلوب فرهنگی فردا ، برای گرامیداشت از جایگاه والا و کارکردهای درخشان ادبی زنده یاد دکتور محمد اکرم عثمان، اولین جشنواره ادبی به نام جایزۀ ادبی (اکرم عثمان) را دوم ماه می ۲۰۲۱ که مصادف با زادروز آن بزرگمرد است برگزار نمود. به دلیل سایه ی سنگین کرونا بر تمامی رویدادهای فرهنگی، هنری و اجتماعی، کلوب و مدیریت جشنواره طرح برگزاریی برنامه جشنواره را بصورت دیجیتالی در نظر گرفته و عملی نمودند. هرچند عملی کردن این طرح نیز خود مشکلات فراوانی داشت ، اما هرگز تاثیری بر اراده کلوب و مدیریت جشنواره نگذاشت و بالاخره روز دوم ما می فرا رسید و برنامه اولین جشنواره ادبی اکرم عثمان، با ۳۰ دقیقه تاخیر ، راس ساعت ۱۴.۳۰ آغاز شد.
درآغاز برنامه مجری، پس از تقدیم درود و خوشآمد گویی به معرفی بخش های برنامه پرداخت.
و بعد آن مسئول کلوب فرهنگی فردا ، ضمن اشاره به این که انگیزه و نیاز برگزاریی چنین جشنواره ی و اینکه از کجا آغاز و چگونه شرایط و توفیق برگزاریی آن فراهم گردید، اهداف جشنواره ادبی را چنین شرح داد:
معرفی چهرههای برتر و تازه درعرصه داستان نویسی افغانستان،
ایجاد اتصال فرهنگی و بالا بردن شناخت، بین مردمان فرهنگهای مختلف از طریق ادبیات داستانی،
انطباق و گفتگوی فرهنگها با استفاده از ظرفیت های ادبیات داستانی و کارهای مشترک ادبی و فرهنگی،
رشد و تاثیر گذاری مثبت بر زبانها از طریق ترجمۀ آثار داستانی و در نهایت، ایجاد انگیزه و شوق ادبی در جوانان و نزدیک ترساختن آنها به جامعۀ میزبان و متقابلا آگاه کردن و بالا بردن شناخت جوانان سویدنی با جامعه مهاجر.
او در پایان تاکید کرد که، تمام کوشش ما از برگزاری این جشنواره ، بر این است که اسباب تشویق داستان نویسان و زمینه بهتر برای رشد داستان نویسی کشوررا فراهم کنیم. و اکرم عثمان ، بزرگترین انگیزه و رهنمای ما در این راستا بود.
قسمت اول که به معرفی و زندگی روانشاد دکتور محمد اکرم عثمان اختصاص داده شد بود ، با این سخن از سپوژمی زریاب آغاز شد که : «اکرم، اگر بخواهم ترا در یک واژه یا یک صفت شناسایی کنم، آن واژه، بیگما ن فروتن است و آن صفت فروتنی، و اما فروتنی از نوع شاذ و نیکو، ازنوع تواضع گردن فرازان، از نوع شاخههای پربار، سنگین و خمیده درختان.» و بعد گوشه ای از زندگی صمیمانه، صوفیانه و ساده ی آن بزرگمرد در سویدن که در سالهای آخر توسط دکتور همایون مروت کارگردان و سینماگر خوب کشور تهیه شده بود به نمایش گذاشته شد.
دکتور عثمان با آن صدای آشنا و صمیمی اش، از تولد و زادگاهی قصه می کند : «مه د هرات تولد شدیم. هزار و سیصد و شانزده ، محتمل هزار و سیصد و پانزده. او زمانها مردم اقدر پشت ثبت سال تولد نمی گشتند و هر چی کلانتر شدم، به ای فکر افتادم که آدم اگر سن خوده کم بگویه جوانتر معلوم میشه، دگه اگر از ای ترفند کار گرفته باشم، خدا و هم شما ببخشین. د تذکره تابعیت، هزار و سیصد و شانزده ثبت هستم. به حساب فرنگیش هزار و نه صد و سی و هفت.
وقتی از داستان نویسی حرف می زند، مانند همیشه بی ادعا می گوید: « مه فقط بازنویسی کدم، او چیزهای ره که روزگار بر صفحه کوچه می نوشت، بر صفحه ی تخت بامها می نوشت، بر صفحه ی ابرها و آسمانها می نوشت، آوناره تا اوجاییکه مقدور بود، بازآفرینی کدم، مطمین نیستم که حق مطلبه چنان که باید، مه ادا کرده باشم، مه گوشه ی از ای حوادثه بازآفرینی کدم، و امیدوار هستم که هرکس کوچه ی خوده بالا بکشه ، تا از جمع بندی ماجراها و درد و داغهای که بر این کوچه ها گذشته، ما به یک نتیجه ی کلی برسیم. و بیشتر از شرایط موجود و بیشتر از وضع حاضر، دنیای خوده بشناسیم و به خود شناسی برسیم، بری زی که خود شناسی، پایه ی مقدم خدا شناسی است.»
صحبت از زندگی عاطفی می شود و یکبار چهره دکتور عثمان می درخشد، زنده دلانه می گوید: « بدا به حال جوانی که بدون عشق و بدون شور و عاشقی به بلوغ برسه.
عشقت نه سرسریست که از سر به در شود مهرت نه عارضی ست که جای دگر کنم
عشق تو در ضمیرم و شوری تو در دلم با شیر اندورن شد و با جان به در کنم
به مناسبت باید عرض بکنم که عاشق خانم خود بودم. و ای عشق هنوز هم ادامه داره، و ای عشقه هنوز تکرار می کنیم، زن مه صاحب ایطو یک دل بزرگ است که مه بسیار وقت ها از دیدنش خجالت می کشم، اودر اوج ثریا است و مه در حضیض زمین …
پایان هر صحبتی در غربت، به دوری وطن، و درد و داغ مهاجرت می کشد و دکتور به یک باره آهنگ صدایش عوض می شود و دردمندانه زمزمه می کن: «مسافری سخته خواری ده باران به اوری څوک به ځای نه درکوینه
« مسافری خواری سختیست که باران می بارد و کسی به تو پناه نمی دهد»
مه در ای سیزده سال که از افغانستان، از وطن عزیزم، از کابل زیبا کنده شدیم، به گونه های مختلف ، هجرانه حس کردم. روزهای اول که د ای شار آمدیم، دیدم که کوه به چشم نمی خوره، حسرت نبود کوه مرا اذیت می کرد، چهار طرفم جنگل بود و مه با جنگل انس نگرفته بودم. رفته رفته او سیماهای آشنا و گرم عزیزا، او دیوارهای سر کوه، خانقاه کوچه علی رضا خان، مکتب هایی که در کودکی و میانسالی اوجه، درس میخاندم و صدها خاطره ی دگه، فقدانش و نبودش مره اذیت می کرد.
قسمت دوم برنامه ، به سخنرانی چند تن از نویسندگان و ادبای داخلی و خارجی اختصاص داشت.
اولین سخنران برنامه دکتور آرلی لویین ( نویسنده، پژوهشگر، متخصص فرهنگ فارسی و نیز تمدن های خاورمیانه و مترجم برجسته) بود که سالها قبل مجموعه داستان مردها ره قول است دکتور عثمان را به انگلیسی برگرداند. او صرفا مترجم داستانهای اکرم عثمان بود. برای او اکرم دریچه ی بود برای شناخت افغانستان واقعی.
او اینبار ” نگاهى بر جنجالهای عزت و آبرو در داستانهاى اکرم عثمان” داشت که بسیار جدید و قابل تآمل بود چه تا کنون چنین تحقیقی صورت نگرفته بود.
دکتور لویین در باب عزت در داستانهای اکرم عثمان، می گوید: « نویسنده در چندین داستان مانند «میانه رو»، «آن بالا و این پایین» و «مغز متفکر خانواده»؛ اشخاصی را با طنز نیشدار مورد انتقاد قرار میدهد که برای کسب شهرت و با مقاصد خودخواهانه، خود را فروخته اند. ما میبینیم آنهایی که در تلاش پریستیژ ناحق (عزت کاذب) میباشند زندگى ایشان پوچ و هیچ است و به اصطلاح، طشت رسواى ایشان بلاخره از بام می اُفتد.» یا عزت و عشق را در داستانهای اکرم عثمان چنین دنبال می کند: «در بعضى از داستانهاى دیگر، طنز نویسنده نرمتر است. عثمان دوست دارد قصههاى عاشق و معشوق و عاشق شدن را بیان کند و اینکه چگونه عاشق در تلاش معشوقه بی آب میشود. در داستان « آنسوى پل، آنسوى دریا» بچههاى منطقه خرابات و شور بازار موضوع عشق را به تمسخر می گرفتند. هر که به دیگری دل میبست، به «لُنده باز» و «زنکه باز» مشهور میشد … و حالا شخصیت اصلى داستان خودش در دام عشق افتاده بود و حسرت عزت و آبروی برباد رفته اش را می خورد. او پیش خود میگوید «اگه پایمه از گلم درازتر نمیکدم، ایقه رسوا نمیشدم.» در داستان هاى «نقطه نیرنگى» و «نازى جان همدم من» همان موضوع را مشاهده میکنیم …»
دومین سخنران برنامه، نویسنده، شاعر، مترجم ، پژوهشگر و منتقد ادبی مطرح کشور دکتور صبور الله سیاهسنگ بود که به دلیل مشکلاتی که برایشان پیش شد، نتوانستند ویدیوی سخنرانی شان را برای ما بفرستند و متن صحبت های شان توسط یکی از اعضای کلوب به خوانش گرفته شد.
دکتور سیاهسنگ سخنانش را درباره ی دکتور عثمان چنین آغاز می کند: « هنرمندی که چند دهه پیش نخستین بار نقشۀ “کوچۀ ما” را بر کاغذ کشیده بود، در آستانۀ برداشتن هشتادمین گام، به پایان “کوچۀ ما” رسید و در گورستانی – دور از زادگاه، در پناهگاه اروپا – زیر خاک آرمید.
آواز رسایش از گلوی آدمهای درون داستانهایش به گوش میرسد: “مرا مسافر نسازی”. تلخ بود شنیدن همچو پیام دردناک از زبان مسافری که رو به سوی آوارگان سرگردان در چهار گوشۀ جهان، آرامگاهی در سرزمین خود میخواست و نیافت. و این شاید شناسۀ همه پناهندگان روی زمین باشد.
داکتر اکرم عثمان سرگذشتی به پیچیدگی همه رهگذاران کوچۀ ما داشت: فرزند رنج بود. بانو سکینه را پل پیوند خود با خدا میخواند و میگفت: “مانند هر فرزندی، از مادرم آغاز میشوم. فرشته بود و مظهر پاکی و بیگناهی. بر این دو مشخصه، مشقت روزگار را هم علاوه کنید. اگر تمام رنجهای یک انسان متعارف را در ترازو بگذاریم، غمهای مادرم در مقایسه با آنها سنگینی میکنند. اولین رهنما و راهبرم همین زن بزرگوار است.”…
سومین سخنران بخش دوم برنامه دکتور اندرش ویدمارک (دکتر زبان فارسی، متخصص در ادبیات و گویش های دری و پشتو، استاد در دانشگاه اپسالا و مترجم ورزیده) بود، که شش داستان برگزیده مقام اول تا سوم بخش های فارسی و پشتوی جشنواره را به زبان سویدنی ترجمه کرد. او در سخنرانی خود ضمن تجزیه و تحلیل تعدادی از داستانهای برگزیده ، به ارزش خواندن داستان ها اشاره می کند:
« من نمیخواهم بگویم که در بین این داستانها یکی از آنها را بیشتر از دیگران دوست دارم، اما هر کدام شان به نوع خود خوب اند. اما، یکی از آنها که از خواندن آن زیاد لذت بردم، داستان کوتاه «لمر» بود، بعبارت دیگر، لمر، یعنی خورشید. این داستان، یک دختر جوان و کنجکاو را توصیف کرده که به زیر سوال بردن اشیا آغاز می کند، او افکار عادت وار و کارهای یکنواخت روزمره را زیر سوال میبرد، چرا همه چیز باید طوری باشد که همیشه بوده است؟ …
دکتور ویدمارک در آخر صحبت هایش تاکید می کند که : « چرا باید این داستانها را خواند، چرا خواننده های سویدنی این داستانها را بخوانند؟ در این باره استدلال من این است که بیشتر سویدنی ها اصلاً هیچ نمیدانند که افغانها کی هستند، با وجود اینکه تعداد زیاد افغانها در سویدن زندگی می کنند. و این مسأله یک نوع نا مطمئن بودن راجع به افغانها و یک نوع بیگانه سازی افغانها را بوجود می آورد. ما نمی دانیم که آنها کی هستند، یک نوع حالت «ما» و «آنها» … پس چرا داستانها را باید خواند؟ بخاطری که، به باور من، یک شعر، یک داستان، شاید یک رمان راجع به افغانستان که توسط یک افغان، در افغانستان یا خارج از افغانستان، البته جایش مهم نیست، نوشته شده باشد خیلی بیشتر راجع به افغانستان تعریف می کند تا یک کتاب تاریخ راجع به افغانستان … یک کتاب تاریخ بیشتر راجع به لایه های بالایی جامعه نقل می کند تا راجع به انسان ها، … بیشتر راجع به نخبه ها و امثال آنها تعریف میکند.
از همان آغاز ،گروهی از داوران باصلاحیت ادبی مانند: محمد اکبر کرگر، محمد آصف سلطانزاده، صفیه صدیقی، فروغ کریمی، سیامک هروی و فاروق فردا، دعوت جشنواره را پذیرفتند و هیأت علمی جشنوارهی ادبی اکرم عثمان را شکل دادند. داوران جشنواره با دقت و مسئولیتپذیری بسیار بالا، کلیه آثار رسیده را در چند مرحله بررسی نموده و آثار برتر را گزینش کردند و در نهایت سه اثر برگزیده را در هر زبان بعنوان برندگان مقام های اول تا سوم تعیین نمودند.
قسمت سوم برنامه به بخش رقابتی جایزه ی ادبی اکرم عثمان، و اعلان نتایج این دوره اختصاص داشت که بعنوان حسن آغاز ، ویدیوی از زنده یاد دکتور اکرم عثمان به نمایش گذاشته شدکه داستان «مرا مسافر نسازی» را سالها قبل بر سر مزار مادر گرامی شان در شهر یونگ شاپینگ سویدن بخوانش گرفته بودند. پس از آن دو تن از داوران گرامی به نماینده گی از هیات داوران بخش های پشتو و فارسی ، به چند و چون و شرح جامع تری از نحوه کار و معیارهای داوری خود پرداختند.
اول نویسنده، شاعر، پژوهشگر و منتقد مطرح کشور، آقای محمد اکبر کرگر به نمایندگی از هیئت داوران پشتو، ضمن ارایه راپور ژوری به نکات بسیار پر اهمیتی درباره دکتور عثمان، اشاره کردند: « داکتر صیب اکرم عثمان له دې زیاته وړتیا لری چې دهغه په نوم اودهغه له ادرسه دځوان لیکوال نسل روزنه وشی ۔ هغه دخپل هیواد سره مینه درلوده ۔لیونی مینه ۔ د کابل دکاکه اولس سره یې مینه درلوده ۔ دمشروطه ازادی غوښتونکو لیوال و ۔ هغوی یې ستایلی دی ۔ دهغو انځورونه یې ایستلی دی ۔ په داستانی ادب کی یې دهغو دکارنامو په متن کې دازادی غوښتنی ، دانسانیت ، دشرافت اوفضیلت درس ورکړی دی .. . » ایشان درباره ی بخش رقابتی جشنواره و روش کار داوران چنین شرح دادند: موږ ته ټول۵۴ داستانونه را رسېدلی ول. موږ درې واړو، دغه آثار په پراخې حوصېلی ولوستل ، هر داستان مو دهغې لارښوونې له مخې چې ژوری هیات پخپلې لومړنی غونډی کښې منلې وه پرتله کړل. له راغلیو داستانونو څخه مو ۱۵ داستانه د دویمې کتنې له پاره غوره کړل. بیا مو دا داستانونه ولوستل او د منل شویو اصولو سره مو د دې لیکنو هره برخه مقایسه کړه . هرې برخې ته مو نومرې ورکړی. دلیکنو له املایی او انشایی اړخونو څخه نیولې تر داستانی تخنیکونو او هنری ځانګړنو او په هغو کښې مو د طرحې، اډانې، داستانی فضا، د شخصیتونو د حضور او ضرورت او همدارنګه د داستانی شخصیتونو د دروزنې او دهغوې اغېزی د داستان په پرمختګ کې، د داستان د هنری لمنلیک سره یو پر یو وکتل او بیا مو هرې برخې ته له سره نومرې ورکړی. له دې ډلې څخه پینځه داستانونه را ووتل. دا داستانونه بیا وکت تل شول. ټاکلی رعایتونه په نظر کښې ونیول شول چې له دې پینځو داستانونو څخه درې داستانونه د اول ، دویم او درېیم مقام له پاره غوره شول.
پس از استاد محمد اکبر کرگر، نویسنده ، منتقد و روانشناس گرانقدر خانم دکتور فروغ کریمی به نمایندگی از هیئت داوران فارسی، ضمن ارایۀ راپور ژوری به نکات ارزشمندی در باب معرفی داستان و اینکه یک اثر داستانی چرا و چگونه خلق شده و چه رازهایی در آفرینش آن وجود دارد اشاره نمودند:
«داستان عرصهای برای زیستن، اندیشیدن و رشدیافتن است. یک داستان خوب همیشه از بیان واقعیتهای زندهگی و رویدادهای تاریخی فراتر میرود. داستان عناصری از واقعیتها را برمیگزیند، آنها را تقطیر میکند و بعد دریک بستر زمانی و مکانی دیگر میچکاند، سپس در آن زمینه بزرگتر و برجستهتر میسازد و پیچ و تاب شان میدهد. در این استحاله شخصیت داستانی از گِل روزمرهگی به گوهر معنا، از سطح به ژرفا، از برون به درون به سفری میرود و به گفته مارسل پروست از ”من اجتماعی” به ”من ژرف” و به اصطلاح روانشناسان از ”منِ کاذب” به ”منِ حقیقی” سیر میکند.» و در پایان به معرفی اصول داوری هیأت ژوری بخش فارسی پرداختند:
« برگزاری جشنوارههای ادبیات داستانی میتواند زمینهیی باشد برای کشف و شناسایی استعدادهای بدیع و تشویق فرهنگ داستان نویسی. درست سه ماه قبل، به ما هیات داوران بخش فارسی جشنواره ادبیات داستانی زندهیاد اکرم عثمان، یکصد و چهار داستان با “کد” و بدون ذکر نام نویسنده برای بررسی مواصلت کرد.
خوانش این داستانها کاری زمانگیر و سختی بود. بسیاری داستانها حتا حروفچینی و انشای درستی نداشتند و خیلی از آنها حتا داستان هم نبودند؛ اما تعدادی داستانهای زیبا و جذابی بودند که درونمایه و ریخت خوبی داشتند. این داستانها در چند مرحله خوانده شد و به هیمنگونه داورها برای چند نوبت و چند ساعت در هفته، مستقیم از طریق “زوم” باهم به تماس شدند و داستانهای سره را از ناسره جدا کردند. داستانخوانی از سوی داورها در چهار مرحله نهایتا انجام شد که دست آخر سه داستان برتر جدا گردید و در یک پروسه طولانی و پر از بحث مقام نخست، دوم و سوم تعین شد.»
و پس از آن، بر اساس رای و نظر هیأت داوران هر دوبخش، برندگان بخش رقابتی جشنواره ادبی اکرم عثمان در بخش پشتو
داستان د سړخونې ژوندون از حیات ژوند ، مقیم کابل، برندهی مقام اول
داستان لمر از فرشته صالحی، مقیم غزنی، برندهی مقام دوم
داستان مینه ګر مثلث از وفا سمندر ،مقیم کابل، برندهی مقام سوم
و در بخش فارسی ، داستان ملیحه از محمد رضا هویدا، مقیم کابل، برندهی مقام اول
داستان دوجانه از سمیه فصیحی، مقیم سویدن، برندهی مقام دوم
داستان آیینهی شکستۀ بخت از شیما قاضی زاده، مقیم هرات، برندهی مقام سوم ، اعلان گردیدند.
در آخر این قسمت ، دو نویسنده عزیز آقایان حیات ژوند و محمد رضا هویدا که آثار شان، مقام اول در بخش پشتو و فارسی را کسب کرده است، فرازهایی از داستانهای خود را به خوانش گرفتند
آقای حیات ژوند، بخش های از داستان سړخونې ژوندون آرام آرام ، قصه می کند:
« زه به پر دوهمه اوونۍ له دې سړخونې وایستل شم، ځکه د رالېږدولو پر وخت دوو نرسانو چې زما د روجایۍ دوې څنډې یې نیولې وې او په خپلو مېنځو کې سره غږېدل، همدا خبره وکړه؛ خو دوی شکمن هم و او ویل یې چې ښایی تر اوږده وخته همدلته پاتې شی. هغه وخت په روجایی کې زما پښې او سر پورته و، ملا هم کړوپه. دوه درې ځلې مې ملا او کوناټی پر زینو ولګېدل، ځکه زه یې له درېیم پوړه دلته لاندې سړخونې ته چې په هواره اباده شوې، ځانځولۍ راوړلم؛ خو زما وجود درد ونه کړ، دوی په خپلو کې وویل، چې سړی مو خوږ کړ، هسې یې هم کوناټی او ملا لګېدلی دی.
اوس اوس زما په خونه کې دوه څراغه روښانه دی، یو د خونې په بر سر کې چې رڼایی نرمه او زېړه ده، بله هم د خونې په منځ کې چې تکه سپینه رڼا لری. تر دغو رڼاوو لاندې د دې خونې ټول نفوس راټولېږی، شمېر یې څلور دېرشو کسانو ته رسی؛ خو کله چې د وره له بهره ښکالو واوری، سملاسی ځانونه خپلو سړخونو ته ورسوی. پر اوږدې تختی ځانونه واچوی، سپین څادر پر ځان وغوړوی او یو بکس ته ورته کوټنۍ ته ځان وروښویوی. زموږ د سړخونې کوټنۍ د دې لویې خونې څلورو اړخونو ته کتار جوړې شوې دی، یو کتار هم د کوټې په منځ له یوه سره تر بله غځېدلی دی. همدا کتار تل غلی وی، له خپلو خونو نه ډېر کم راوځی او زموږ په شان له دغه دوو شېبو ژونده خوند نه اخلی….
محمد رضا هویدا، با آرامش خاصی ، فرازهای از داستان ملیحه را بخوانش می گیرد:
«قلبم تندتر میزند. تمام لباسم از عرق تر شده است. هوا گرم است. اما نه، از درون داغ آمدهام. میرویس را که هدف میگیرم، دلم تکان میخورد. دل و درونم پیچ میخورد. صدای ترپ و تروپ قلبم را میشنوم. فقط یک ساعت و چهل و پنج دقیقه دیگر به حمله باقی مانده است. صدای شلیک میآید؛ ولی جنگ نیست. اینجا هر کس دلش شد شلیک میکند، شاید از تنهایی، شاید به یاد مادرش، خواهرش، برادرش یا زنش. سه روز پیش ابواصغر گریه میکرد. شانزده ساله است. قدش یک و نیم برابر قناصه است. به همان خاطر با کلاشنیکوفی میجنگد که قنداقش خم میشود. یاد مادرش افتاده بود. پشیمان بود که چرا حرف مادرش را قبول نکرده و سوریه آمده است. بعد یک شاجور مرمی را هوایی شلیک کرد. پهلویش رفتم. دستش را گرفتم. گفتم مرد که گریه نمیکند. صورتش را چرخاند. گفت: «بابایم سه بار رد مرز شد. کارت اقامت نداشتیم مدرسه هم رفته نمیتوانستم. منهم گفتم مرد شدم. باید کاری بکنم. رفتم ثبت نام برای سوریه. بهمن گفتند تو به خاطر سن کمت منطقه جنگی نمیروی. فقط میروی حرم بیبی زینب و صحنهای حرم را تمیز میکنی. بابایت هم سر کار میرود و دیگر رد مرز نمیشود….»
پس از خوانش داستانها توسط برنده گان مقام های اول بخش پشتو و فارسی، و تشکر و سپاسگزاری از داوران گرامی « آقای محمد آصف سلطانزاده، آقای محمد اکبر کرگر، خانم دکتور فروغ کریمی، خانم صفیه صدیقی، آقای سیامک هروی و آقای فاروق فردا) ، که ستون اصلی و تاثیر گذار این جشنواره بودند چه، بدون حضور آنها بخش رقابتی داستان های کوتاه هرگز سامان نمی یافت» ، سخنرانان گرانقدر « دکتور آرلی لوین، خانم مریم محبوب، دکتور صبور الله سیاهسنگ و دکتور اندرش ویدمارک، که در این شرایط حساس که بر گوشه گوشه ی جهان حاکم است ، با قبول زحمت، صمیمانه دعوت ما را پذیرفتند و با سخنرانی های ارزشمندشان به این برنامه عظمت بخشیدند »، نویسندگانی که از سراسر جهان در بخش رقابتی جایزه ی ادبی اکرم عثمان شرکت نموده بودند و دیگر فرهنگیانی که این جشنواره را با قدم و قلم شان یار و همراه بودند، برنامه اولین جشنواره ادبی اکرم عثمان که به همت کلوب فرهنگی فردا برگزار شده بود، عصر روز یکشنبه ۲ ماه می به پایان رسید .